نحوه مرخصی گرفتنم که زیاد جالب در نیومد ولی به هر حال پس از اخذ مرخصی، رهسپار ولایت شدم. وقتی وارد ترمینال شدم یه عده هجوم آوردن سمتم که کجا میخوای بری؟ اونها تشنه مسافر بودن و سر هر مسافر ممکن بود که دعوا هم کنند. ولی روش کسب درآمدشون رو من نمیپسندیدم چون که اون موقع کرایه تا شهرمون 9 تومان بود ولی اینها 10 تومان میگرفتن. بعد اینکه 10 تومان رو میگرفتن میرفتن به باجه 9 تومان بابت بلیط میدادن و 1000 هم میشد مال خودشون! توصیه اینکه وقتی وارد ترمینال شدین اصلا کاری به اونها نداشته باشید و خودتون مستقیم برید و بدون واسطه از باجه بلیط بخرین و یا اینکه اینترنتی هزینه بلیط رو پرداخت کنید تا هزینه اضافه برای دلال ندین.
در مسیر همون داستانهایی که موقع خدمتم تو تهران پیش اومده بود باز تکرار شد و اتوبوس خراب شد و به خاطر همین با 3-4 ساعت تاخیر به شهرمون رسیدم. با توجه به تجربایتم درباره مسائل راهنمایی و رانندگی به جهان به شکل دیگه نگاه میکردم. مثلا هر موتوری که میدیدم ناخودآگاه به نوع پلاکش هم نگاه میکردم که ببینم چه قدیمیه یا پلاک ملی داره. وقتی وارد خونه شدم اولین چیزی که چشمم بهش افتاد پلاک ماشین بود و بعد هم پلاک موتور برادرم که پلاک ملی نبود! پس از پشت سرگذاشتن 6 روز مرخصی و همچنین کنکور ارشد دادن دوباره عازم مشهد شدم. تو این مدت مرخصی دنبال کارهای کسری خدمتم هم رفتم.
روزهای اول خدمت بعد از مرخصی اصلا جالب نیست چون هوای خونه هنوز تو سرته. وقتی رسیدم دیدم که بچه های خوزستان، لرستان و آذربایجان دیگه نیستند و محل خدمتشون عوض شده. یک طرح در خدمت وجود داره به نام آمایش؛ یعنی سربازانی که از یک مقدار خاص نسبت به شهر خودشون دور هستند پس از 6-7 خدمت میتونند برن استان خودشون خدمت کنند. فاصله فکر کنم 1500 کیلومتر بود اون موقع؛ یعنی کسی که 1500 کیلومتر از استان خودش دوره مشمول آمایش میشد. مثلا از تبریز تا مشهد 1500 کیلومتر فاصلست و به خاطر همین سربازهای تبریزی در مشهد مشمول آمایش میشن و سربازهای مشهدی هم در تبریز همینطور. من هم فاصله شهرمون تا مشهد 700 کیلومتر بود و مشمول آمایش نمیشدم. سر همین قضیه آمایش چند تا از دوستای بسیار خوب من هم رفتند استان خودشون و من نبودم تا باهاشون خداحافظی کنم.
3 قشر دیگه هم عین ما زیاد تو کار پست دادن و یا مشابه اون بودن. یکی سربازهای ثامن که وظایف انتظامی دور حرم رو بر عهده داشتن. یکی ماموران و بازرسان تاکسیرانی مشهد که باید دور میدون مراقب تاکسی ها بودن. قشر بعدی زوارکشها بودن یعنی همونهایی که سوئیت و هتل و خونه به مسافرها میدن و کنار میدون هر ماشینی میبینن داد میزنن خونه سوئیت و . خلاصه ما با این 3 قشر به نوعی هم پست بودیم و با هم زیاد اختلاط میکردیم.
دور فلکه آب چند جا محل استقرار نیروها بود که هر کدوم اسمهای خودشون رو داشتند. مقابل پاسگاه، هتل ادریس، خروجی و ورودی زیرگذر، پارکینگ امام رضا، خروجی خسروی، لاویران (نام یک عکاسی)، خروجی خیابان امام رضا (تهران) و ورودی امام رضا اسمشون بود. ولی علاوه بر اینها که دور میدون بودن. چهارراههای خسروی، دانش و فلکه برق و باب الجواد هم نیروهای خودش رو داشت. یواش یواش من از فلکه آب منتقل شدم به چهارراه دانش. کلا خدمت دور میدون سختتر از چهارراه دانش بود و این که من منتقل شدم اونجا به نفعم شد. در چهارراه دانش یا در واقع تقاطع خیابان دانش و خیاباون امام رضا کار خاصی هم نمیکردم و خیلی کمتر از فلکه آب با راننده ها سروکله میزدم. روزهای اول دو طرف خیابون باز بود ولی بعدها به خاطر پاره ای از تعمیرات یک طرف خیابون امام رضا رو بستن و این بستن تا آخر خدمتم ادامه داشت. یادش به خیر دانش غربی و شرقی.
و اما یک خاطره تعریف کنم از فلکه آب. یک روز من کنار میدون ایستاده بودم و اوضاع رو رصد میکردم که یکی از مسافرها دنبال تاکسی میگشت. یه تاکسی براش نگهداشت. مسافر بهش گفت حرم میرم. و راننده گفت سوار شو! و با هم رفتن قبل اینکه من بتونم واکنشی انجام بدم. اون مسافر نمیدونست که فلکه آب چسبیده به حرمه و اصلا نیازی به تاکسی گرفتن نیست و راننده نامرد هم بهش نگفت. این مدل راننده ها معمولا الکی میرن یک مسیر رو طی میکنند و بعد دوباره مسافر رو بر میگردونن حرم و کرایشون رو میگیرن. یا یک مدل ی دیگه اینه که راننده میگه من کرایه رو بر اساس تاکسی متر میگیرم؛ تا اینجا مشکلی نیست به شرطی که راننده تاکسی کوتاهترین مسیرو رو انتخاب کنه ولی بعضی راننده ها وقتی بفهمن که مسافرشون مسیر رو بلد نیست الکی میرن یک مسیر رو اضافه طی میکنند و به ازای هر مسیر طی شده تاکسی متر کرایه بیشتر محاسبه میکنه! پس حواستون به این چیزها هم باشه.